جدول جو
جدول جو

معنی کبک شکستن - جستجوی لغت در جدول جو

کبک شکستن
(رَ نَ / نِ کَ دَ)
کنایه از پی گم کردن. (آنندراج) ، راز نهفتن. (شرفنامه چ وحید ص 232) :
شکسته دل آمد به میدان فراز
ولی کبک بشکست با جره باز.
نظامی.
رجوع به کبک بشکستن شود
لغت نامه دهخدا
کبک شکستن
پی گم کردن: (ترا این کبک بشکستن چه سود است که باز عشق کبکت را ربود ست ک) (نظامی)
تصویری از کبک شکستن
تصویر کبک شکستن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ نَ / نِ شُ دَ)
کنایه از پی گم کردن است. (انجمن آرای ناصری) :
ترا این کبک بشکستن چه سود است
که باز عشق کبکت را ربوده ست.
نظامی (از انجمن آرای ناصری).
رجوع به کبک شکستن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ چَ دی دَ)
کنایه از نومید شدن و ناامید گردیدن. (برهان) (انجمن آرا) :
نوح درین بحر سپر بفکند
خضر در این چشمه سبو بشکند.
نظامی.
رجوع به سبو شود.
، شراب ریختن و منع شراب کردن. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ گَ دَ)
مغلوب شدن. تاب و توانایی را از دست دادن. طاقت تحمل را از دست دادن، مغلوب کردن. تاب و توان کسی را از بین بردن:
لطفت کمر عتاب بشکست
در پای فلک شباب بشکست.
ملاقاسم مشهدی (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ / مَ زِ)
کسرالاصنام. شکستن بتها:
دگر به روی کسم دیده بر نمی باشد
خلیل من همه بتهای آزری بشکست.
حافظ.
لغت نامه دهخدا
عبارت از دور کردن تب بود. (بهار عجم) (آنندراج). قطع کردن تب. بریدن تب. پایان دادن بیماری تب:
تا تب خورشید تابان بشکنی پرهیز دار
میکنی از صبحدم در کاسۀ گردون حلیب.
میرمحمد افضل ثابت (از بهار عجم) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ)
شب به سر بردن. مبیت. (مجموعۀ مترادفات ص 221). به سر شدن و به سر کردن شب. (بهار عجم) :
شب شکستن بهر شبگیر است اندر زلف تو
شب شکست و هیچ دل را زهرۀ شبگیر نیست.
رکنای مسیح
لغت نامه دهخدا
شکستن کوزه سفالین، نومید شدن ناامید گشتن، شراب را ریختن، منع شراب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبو شکستن
تصویر سبو شکستن
((سَ ش کَ تَ))
نومید شدن، اظهار عجز کردن
فرهنگ فارسی معین